به نام خدا

مديريت نيز مانند ساير امور فردي و اجتماعي داراي اصول و ضوابطي است كه اگر مدير در چارچوب آن اصول حركت كند ، مي‌تواند كشتي سازمان و تشكيلات را به ساحل نجات و مقصد نهايي رهنمون گردد و اگر از آن اصول و ضوابط خارج شود و به شيوه‌ها و روشهاي نامطلوب براي وصول به هدف متوسل گردد ، آفتي مخرب دامنگير سازمان و تشكيلات خواهد شد و در نتيجه انحطاط و اضمحلال سازمان را در پي‌خواهد داشت .
امام علي (ع) در سخن زيبايي اين حقيقت را چنين بيان فرموده است : « سُوءُ التَّدْبير ، سَبَبُ التَّدْمير» . مديريت و رهبري ناصحيح (سوء مديريت) موجب سقوط و نابودي است [1].
مدير آگاه و با كفايت ، همانطور كه به هدف مي‌انديشد ، به سلامت وسايل و روشهايي كه بايد يك مجموعه را به مقصد برساند نيز فكر مي‌كند و مي‌داند كه با شيوه‌هاي آفت گرفته و ابزار ناصحيح هرگز نمي‌توان قله رفيع هدف را تسخير كرد .
در انديشه يك مدير مسلمان ، هدف هيچگاه وسيله را توجيه نمي‌كند لذا براي دستيابي به هدف نمي‌توان از هر روش و ابزاري استفاده كرد و به هر شيوه‌اي متوسل شد و اين مسأله يكي از بارزترين تفاوتهاي مديريت اسلامي با مديريت غربي است . زيرا در مديريت غربي آنچه از اصالت و اهميت برخودار است ، سازمان و اهداف سازماني است (سازمان گرايي) و انسان ، با تمام ارزشها و كرامات خويش در لابلاي چرخهاي سازمان، له مي‌شود و در پاي بت سازمان ، قرباني مي‌گردد. پيامد چنين بينشي جز ظلم و تبعيض و بي‌عدالتي ، چيز ديگري نمي‌تواند باشد و اين آفت بزرگي است كه در عصر فناوري اطلاعات ، گريبانگير مديريت بسياري از سازمانهاي بزرگ گرديده است . در بينش علوي ، درست عكس اين مطلب ديده مي‌شود يعني بجاي اينكه انسان در خدمت سازمان باشد ، سازمان و تشكيلات در خدمت به انسان و رشد و تعالي او نقش دارند . چنانكه امام در مورد ارتش و سپاهيان به مالك اشتر مي‌فرمايد : «سپاهيان ، دژهاي محكم براي رعيت و زينت فرمانروايان و مايه عزت و سربلندي دين و موجب آسايش و امنيت راهها هستند» [2].
همچنين امام ، هدف از تشكيلات ماليه و گرفتن خراج و ماليات را آباداني شهرها و رفاه مردم مي‌داند و خطاب به مالك مي‌فرمايد : «اي مالك ، تو بايد در آباداني شهرها بيش از جمع‌آوري خراج تلاش كني كه خراج جز با آباداني فراهم نمي‌گردد و آن كس كه بخواهد خراج را بدون آباداني شهرها و مزارع به دست آورد ، شهرها را خراب و بندگان خدا را نابود ساخته است و حكومتش جز اندك مدتي دوام نياورد» [3].

آفت ديگر مديريت ، تحكم ، زورگويي و اجبار زيردستان به انجام كار مي‌باشد . به تجربه ثابت شده است كه هيچ مديري ، نتوانسته از طريق اعمال قدرت و زور ، در پيشرفت كارها به موفقيت و كيفيت مطلوب نائل آيد . هر چند كه در مواردي ، توسل به زور و قدرت در كوتاه مدت ، كارساز بوده و ظاهراً كارها را به پيش برده است ولي عواقب و پي‌آمدهاي روحي و رواني آن در دراز مدت ، صدمات و لطمات جبران ناپذيري به كيفيت كار و نيروهاي انجام دهنده كار ، وارد ساخته است و نهايتاً سازمان را با مشكل مواجه ساخته است .
مديري كه سعي دارد با توسل به زور ، ارعاب و تهديد ، زيردستانش را به انجام كار مجبور نمايد ، بايد بداند كه نتيجه مطلوب را نخواهد گرفت و اگر لحظه‌اي نظارت دقيق او قطع گردد، كارها رها شده و كاركنان به سستي و فرار از كار و مسئوليت روي مي‌آورند.
امام علي(ع) در اين‌باره مي‌فرمايد :«از تحكم و زورگويي بر بندگان خدا بپرهيز، زيرا خداوند هر زورگو و گردنكشي را درهم مي‌شكند» [4].
مدير شايسته و با كفايت تنها از قدرت شخصي و آمريت خويش استفاده نمي‌كند بلكه مي‌كوشد تا شيوه‌هاي مناسبي را اعمال نمايد و از درون ، دلهاي همكاران خود را تسخير كند و براي اين كار بيشتر بر مايه‌هاي فطري و باطني افراد تكيه مي‌نمايد و بر جاذبه‌هاي شخصيتي خويش مي‌افزايد و خود ، در انجام امور پيشقدم شده ، اسوه و الگوي زيردستان قرار مي‌گيرد زيرا مي‌داند كه برخوردهاي متجبّرانه و با تحكّم ، دل را مي‌ميراند و روح را افسرده مي‌كند و شيرازه وحدت و صميميت سازمان را از هم مي‌پاشد .
امام علي (ع) مي‌فرمايد : «هر گاه دل، از روي اجبار و اكراه به انجام كاري وادار شود ، كور مي‌گردد» [5].
همچنين آن روز كه امام ، مسند مديريت سرزمين پهناور مصر را به دست مالك مي‌سپارد، اين نكته را صريحاً به او گوشزد نموده و مي‌فرمايد : « نبايد بگويي من مأمورم و معذور ، فرمان مي‌دهم ، پس بايد اطاعت كنيد . اين شيوه مغرورانه باعث مي‌شود كه دل ، فاسد، دين ، بي‌حرمت و نعمت ، زايل گردد» [6].
امام همچنين استبداد و برخوردهاي مستبدانه و تحكّم‌آميز را مذموم مي‌شمارد و به مالك مي‌فرمايد : «مبادا در منصب مديريت برخوردهاي تو مانند جانور درنده‌اي باشد كه فرصت خوردن آنها را غنيمت بشماري» [7].
آري در بينش اسلامي، مدير هرگز مديريت رابراي حاكميت و سلطه‌گري خويش نمي‌خواهد وخود را خادم‌خلق مي‌داند نه مخدوم آنان.

آفت ديگر مديريت ، «عجب و خودپسندي» است . منشأ «عجب و خودپسندي» معمولاً جهل و ناداني است و چون انسان خودپسند به فقر ذاتي و نيازمنديهاي فراوان خويش واقف نيست ، گفتار و كردار خود را بزرگ مي‌شمارد و به وادي وحشتناك خودپسندي كشيده مي‌شود . امام علي (ع) مي‌فرمايد : « خود پسندي انسان ، نشانه كم‌خردي اوست» [8].
خودپسندي مانع درست انديشيدن و تفكر خلاق است و مديري كه عقل و انديشه خود را قرباني اين خصلت پليد نمايد ، مديريت خويش را به آفتي مبتلا ساخته كه سرانجامي جز شكست و ناكامي نخواهد داشت .
امام علي (ع) در بيان زيبايي ، صريحاً به آفت بودن خودپسندي براي مديريت و رياست اذعان داشته و مي‌فرمايد :«آفت مديريت ، به خود باليدن (خودپسندي) است» [9].
خصلت ويرانگر خودپسندي ، پي‌آمدهاي ناگواري را براي مديريت و سازمان درپي خواهد داشت ، يكي از آن پيامدهاي ناگوار ، تملق‌گويي و چاپلوسي اطرافيان است . مدير خودپسند بايد عطش دروني خود را به هر طريق ممكن فرونشاند و از اين فضاي ‌آماده، متملّقان بيشترين سود را خواهند برد لذا در حوزه مسئوليت چنين مديراني ، امتيازات براي كساني خواهد بود كه مدير را در ارضاي خواسته‌هاي خودپسندانه‌اش بيشتر ياري رسانند .
امام علي (ع) در ضمن سفارشات خود به مالك اشتر مي‌فرمايد : « و بپرهيز از خودپسندي و از تكيه نمودن به آنچه كه تو را به خودپسندي سوق مي‌دهد و نيز بپرهيز از اين كه دوست بداري ستايش مردم را ، زيرا بهترين فرصتها براي شيطان اين حالت است تا نيكي نيكوكاران را بوسيله خودپسندي از بين ببرد » [10].
يكي ديگر از عوارض سوء خودپسندي اين است كه قدرت پذيرش انتقاد را از انسان سلب مي‌كند . مدير خودپسند هرگز تحمل پذيرش انتقاد را ندارد زيرا انتقاد را نشانه ضعف خويش و كامل نبودن وضع موجود مي‌داند و طبيعي است كه اين امر با تمايلات خودپسندانه او مطابقتي ندارد .

امام علي (ع) در اين باره به كارگزار خويش ، مالك اشتر توصيه مي‌نمايد :«درشتي و سخنان ناهموار مردم را برخود همواركن و تنگ‌خويي و خود بزرگ بيني را از خود دور ساز تا خدا درهاي رحمت خود را به روي تو بگشايد و تو را پاداش اطاعت ببخشايد» [11].

يكي ديگر از آفات مديريت ، « دوري و جدايي از مردم يا زيردستان» است . براي برخي از مديران ، مسند مديريت به منزله حصاري است كه بين آنان و زيردستان كشيده مي‌شود و بجاي حلقه‌هاي ارتباط و اتصال ، حفره‌هاي عميق و وحشتناكي در ميان مديريت و كاركنان به وجود مي‌آيد .
اصولاً ارتباطات سازماني بين مدير و كاركنان يكي از بهترين راهها و منابع كسب اطلاعات و كشف دشواريهاي سازمان مي‌باشد و به مدير اين امكان را مي‌دهد كه با شناخت بهتري نسبت به وضع موجود ، درباره آينده سازمان و رسيدن به وضع مطلوب برنامه ريزي و تصميم‌گيري نمايد .
مديري كه از كاركنان و زيردستانش دور باشد و تنها توسط معاونين و مشاورين از اخبار سازماني مطلع گردد، نمي‌تواند تصميمات مؤثر، به موقع و كاربردي اتخاذ نمايد و از مشكلات و نارساييهاي كار خويش آگاه گردد زيرا اخبار معاونين و مشاورين ، كمتر بيانگر نارساييها و نقاط ضعف مديريت وي مي‌باشد و بيشتر بر موفقيتها و كاميابيهاي سازماني تكيه و تأكيد دارد . همچنين اطلاع از نحوه كاركرد گروههاي غيررسمي و ارتباطات آنها با يكديگر و هدايت آنها در جهت اهداف سازماني تنها در صورت نزديكي و پيوند با آنان قابل حصول است.
مطالعه سيره و منش امام علي (ع) به خوبي بيانگر اين واقعيت است كه امام در تمام احوال و شئون زندگي ، در بين مردم و در كنار آنان بوده و با پايين نگه داشتن سطح زندگي اقتصادي خويش ، شركت در غمها و شاديهاي آنان ابراز نموده است [12]. ايشان همچنين به واليان و كارگزاران خويش نيز در اين مورد ، بسيار توصيه و سفارش فرموده ، چنانچه در نامه‌اي به «قثّم بن عباس» ، والي حجاز مي‌نويسد : « هر صبح و عصر براي رسيدگي به امور مردم بنشين و پرسشهاي آنان را خود ، شخصاً جوابگو باش و با اين كار نادان را آگاه كن و با آگاه مذاكره بنما و جز زبانت ، واسطه‌اي و به غير از چهره‌ات ، حاجبي بين خود و مردم قرار مده » [13].
همچنين امام در منشور مديريتي خويش ، خطاب به مالك مي‌فرمايد : «اي مالك ،‌مبادا در تماس خود با مردم ، مديريت ، برايت حجابي گردد و بيش از اندازه ، خويش را از آنان پنهان بداري ، زيرا فاصله و دوري مديران جامعه از مردم ، نوعي نامهرباني و بي‌اطلاعي نسبت به مديريت است و چهره پنهان داشتن مديران در حجاب مديريت ، آنها را از امور دور نگه مي‌دارد و در نتيجه ، بينش و برداشت را از كارها آن چنان تغيير مي‌دهد كه بزرگ در نظر آنان كوچك و كوچك ، بزرگ و كار نيك ، زشت و كار زشت ، نيك جلوه مي‌كند و بالاخره حق و باطل به يكديگر آميخته مي‌گردد» [14]


1- دستيابي به هدف با هر وسيله : ۲- تحكم و زورگويي : ۳- عُجب و خودپسندي : ۴- دوري از مردم : 1) غرر الحكم – باب تدبير – ص 198 . ۲) نهج البلاغه – نامه 53 . ۳) همان منبع . ۴) غرر الحكم – ص 153 . ۶) نهج البلاغه – نامه 53 . ۷) همان منبع . ۸) اصول كافي – ج 1 – ص 51 . ۹) غرر الحكم – ص 527 . ۱۰) نهج البلاغه – نامه 53 . ۱۱) همان منبع . ۱۲) نگرشي بر مديريت اسلامي – ص 249 . ۵) نهج البلاغه – حكمت 184 . ۱۳) نهج البلاغه – نامه 67 .
یزد فردا - مقاله وارده
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا